در دوران تحصیل، واحدی را باید میگذراندیم که مربوط به اقتصاد بود. نکته بسیار مفیدی که از آن آموختم و به کار رواندرمانی میآید ، این بود: ارزش واقعی هر چیزی، به قیمتی است که حاضریم برای آن بپردازیم. مسیر پیموده نشده، مسئولیت انتخاب حساس را بر عهده گرفتن که اغلب کار سادهای نیست. قهرمان بودن یعنی اینکه فرد تصمیم به چنین کاری بگیرد و آن را انجام دهد.
زنی که قهرمان نیست، برعکس، به تصمیم دیگران تسلیم میشود. به جای آن که فعالانه درباره مسائل خود تصمیم بگیرد، خود را به تصمیمات دیگران میسپارد .به همین خاطر و در نتیجه قربانی میشود. و بعداً میگوید”واقعاً نمیخواستم چنین کنم. این تصمیم تو بود که به چنین مصیبتی گرفتار شدیم. یا اینجا آمدیم، یا شاد نیستیم” . یا شاید احساس قربانی شدن کند و بگوید”همیشه کاری را که تو خواستهای انجام دادهام”، در حالی که به این معترف نیست که خودش اصلاً نظری نمیدهد و مسئولیت خویش را نمیپذیرد. از سادهترین سؤال طفره میرود،
“امشب چکارهای؟” در جواب میگوید، “هر چی تو بگی”. آن قدر به چنین رفتارهایی ادامه میدهد تا روزی سررشتهی کار از دستش در میرود.