چرا غربت علم؟! مگر علم هم غربت ميگيرد؟! مرثيهسرايي بر غربت علم ديگر چرا؟! آنهم در عصر و زمانهاي كه علم و تكنولوژي در تمامي زوايايش رخنه كرده و جوامع را با هر زبان و فرهنگ و نژادي به دنبال خود كشانده است.
اگر گفته ميشود غربت علم، مقصود آن است كه علم در تاريخ خود با وجود آن همه توجهات و كانون مراجعات، همواره در ميان دو طايفه در غربت بوده است و كمابيش همچنان هست؛ طايفهاي موسوم به علمستيزان و طايفهاي موسوم به علمستايان. هر يك به نحوي، حق علم را آنچنان كه بايد ادا نكردهاند؛ طايفهاي، به بهانههاي مختلف به علم تاختند و مانع بر سر راه آن ايجاد كردند. در مقابل، طايفهاي به بهانههايي ديگر، بيش از حد علم را ستودند، تا آنجا كه به علممداري روي آوردند. اين نيز مانع دیگری بر سر راه علم بود. اما، حاصل كار اينكه؛ علم به دور از مواضع افراطيِ اين دو طايفه، بالاخره راه خود را، هر چند به سختي و با تاخير پيمود. درواقع بايد گفت: اين ساحت علم بود كه در ميان اين دو طايفه، غربت خود را ميآزمود. نه مداحي علممداران و علمستايان گره از كار علم ميگشود و نه هجمه معارضان و علمستيزان گرهاي آنچناني در كار علم ايجاد ميكرد.